درخت آرزو
يك روز قشنگ آفتابي در جنگل بود. صدايي از بالاي درخت مي آيد . يعني چه شده است؟ بقیه قصه در ادامه مطلب.............. بقبق آقا جغده به خانه جديدش نقل و مكان كرده بود و مشغول باز كردن جعبه هاي اسبابش بود . آقا جغده فكر مي كرد كه كلاهك آباژورش را كجا گذاشته است؟ آقا جغده اسبابش را از جعبه بيرون مي آورد تا آنها را سر جايشان بچيند . همان روز خانم جوجه تيغي از زير درخت مي گذشت ، او خيلي گرمش بود. او پيش خودش گفت: ايكاش چيزي داشتم كه مرا از اين گرما نجات مي داد. ناگهان ...