دردونه های رویایی

درخت آرزو

  يك روز قشنگ آفتابي در جنگل بود. صدايي از بالاي درخت  مي آيد . يعني چه شده است؟ بقیه قصه در ادامه مطلب.............. بقبق         آقا جغده به خانه جديدش نقل و مكان كرده بود و مشغول باز كردن جعبه هاي اسبابش بود . آقا جغده فكر مي كرد كه كلاهك آباژورش را كجا گذاشته است؟         آقا جغده اسبابش را از جعبه بيرون مي آورد تا آنها را سر جايشان بچيند .       همان روز خانم جوجه تيغي از زير درخت مي گذشت ، او خيلي گرمش بود. او پيش خودش گفت: ايكاش چيزي داشتم كه مرا از اين گرما نجات مي داد. ناگهان ...
21 دی 1390
1